چندی پیش مطلبی با عنوان پاسخ به شبهات انقلابی منتشر شد که با استقبال و سوالات متنوعی از سوی کاربران مواجه بود در این مقاله به دومین سوال از سوالات پاسخ داده شده است.امام خمینی (ره) فرمودند: ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را می گیرد. چگونه ولایت فقیه نه تنها دیکتاتور نمی شود، بلکه جلوی دیکتاتوری را می گیرد؟ سعی می شود در این مقاله به زبانی ساده به این سوال پاسخ داده شود؟
ابتدا لازم است فرق حکومت ولایت فقیه و حکومت دیکتاتوری مشخص شود.در حاکمیت دیکتاتوری رضایت اشخاص ملاک حاکمیت است اما در حاکمیت ولایت فقیه مانند حاکمیت پیامبر و ائمه رضایت خداوند ملاک عمل حکومت است.
در حاکمیت دیکتاتوری اگر رضایت یک نفر ملاک باشد، به آن دیکتاتوری فردی می گویند. اگر رضایت یک گروه مثل یک خاندان یا قبیله یا حزب و امثال آن ملاک باشد، به آن دیکتاتوری قومی، حزبی و امثال آن می گویند. و اگر رضایت اکثریت ملاک باشد به آن دیکتاتوری اکثریت می گویند. نظام های دموکراسی که رضایت خداوند در آن جایی ندارد از همین قبیل است..
«ولایت فقیه» در چارچوب اسلام تعریف می شود و یکی از تفاوت های عمده ی «اسلام» با سایر مکاتب، نفی دیکتاتوری (خود محوری) به تمام معنا در همه ی عرصه هاست
تفاوت دیگر حکومت دیکتاتوری با ولایت فقیه این است که در انواع نظام های دیکتاتوری حیوانیت و اشرافیگری و دنیاطلبی و رفاه نهایت آمال و آرزوی حکام است. اما در حاکمیت الهی مانند ولایت فقیه کمال انسان و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت و جلب رضایت حق تعالی منتهای آرزوی حکومت و مردم است. یعنی هم برای رفاه دنیوی و پیشرفت و توسعه مادی تلاش می کنند و هم برای سعادت اخروی که البته دستاوردهای دنیوی فی نفسه هدف نیست بلکه وسیله ای برای همان سعادت اخروی و کمال انسانی است.
از دیگر تفاوتهای این دو حکومت شایسته سالاری در نظام ولایی و زد و بند بازی در نظام های دیکتاتوری است.
تفاوت دیگر حرکت به سوی عدالت محوری در نظام ولایی و رشد نظام طبقاتی در دیکتاتوری است.
تفاوت های بسیار دیگر نیز هست که همه از آنچه ذکر شد ناشی می شود و می توان با تدبر و تفکر بدون تعصب به آن ها پی برد.
اما در رابطه با این سوال کاربر گرامی که فرموده بودند امام خمینی (ره) فرمودند: ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را می گیرد. چگونه ولایت فقیه نه تنها دیکتاتور نمی شود، بلکه جلوی دیکتاتوری را می گیرد؟ باید گفت.
«ولایت فقیه» در چارچوب اسلام تعریف می شود و یکی از تفاوت های عمده ی «اسلام» با سایر مکاتب، نفی دیکتاتوری (خود محوری) به تمام معنا در همه ی عرصه هاست. در اسلام آن چه هدف قرار می گیرد قرب الهی و تکامل انسان و انسانیت است و طبعاً همه ی برنامه ریزی ها و آن چه مورد «امر یا نهی» قرار می گیرد، باید طبق اوامر الهی باشد و احکام به لحاظ عقل و حکمت الهی وضع شده و حسن و قبح آنها نیز قابل اثبات می باشد.
اگر اوامر الهی کنار گذاشته شود، «میل و خوشایند» تنها ملاک هدف و ارزش گزاری قلمداد می شود و با توجه به تفاوت و حتی تعارض امیال آحاد مردم، رجوع به «اکثریت» لازم می آید که به اصطلاح «دموکراسی» خوانده می شود.
بدیهی است که این گونه «دموکراسی»، نه تنها پایه ی عقلی و علمی ندارد و اساساً قابل اجرا نیست، بلکه عین دیکتاتوری است. چرا که در نهایت «زور» غالب می شود و نه منطق و عدل. هر کس یا جناحی که پول و قدرت بیشتری داشت، اذهان عمومی را جهت می دهد و به زور ثروت، قدرت، اسلحه، تبلیغات، عوام فریبی و ...، اکثریت را در اختیار خود می گیرد و نامش را «دموکراسی» می گذارد. مانند: آمریکا و اروپا.
اما اگر امیال و منافع شخص یا اشخاص هدف و ملاک قرار نگرفت و احکام خداوند متعال ملاک بود، همگان مطیع ایشان خواهند بود و نه رب النوع ها و طواغیت متفاوت و بدین صورت دیکتاتوری و به بندگی کشیدن انسان توسط انسان از بین می رود.
آیا شخص «ولی فقیه» آزاد است که هر چه خواست دستور دهد و یا هر چه می خواهد انجام دهد؟ خیر. بلکه اگر کلامی از دستور خدا در اسلام سرپیچی نماید، قدمی در راه هوای نفس بردارد، در یک مورد منافع شخصی را ترجیح دهد، یک مورد دیکتاتوری کند و یا این که عادل باشد، اما بصیرت نشان ندهد، قدرت اداره نداشته باشد و ... به صورت خودکار از «ولایت» کنار گذاشته می شود
شناخت اسلام و احکام اسلامی در عرصه ها و موضوعات متفاوت «فقه» نامیده می شود و «فقیه» کسی است که ضمن علم و آشنایی تخصصی با احکام الهی، از سایر مشخصات یک فقیه مانند «عدالت» نیز برخوردار باشد. چرا که اسلام انسان را رباط فرض نگرفته و بر اساس تئوری به رباط ها برنامه نمی دهد. لذا حتی برای امام جماعت، مسلمانی، قرائت صحیح و عادل بودن را شرط می گذارد و اقتدا به کسی فاقد یکی از آنهاست را جایز نمی شمارد، چه رسد به ولایت سیاسی و حکومت.
امام معصوم (ع) شرایط فقیهی که می توان از او تبعیت نمود را به شرح ذیل بیان می فرماید: و اما من الفقها - و اما از فقها آن عده ای که می توان و باید از آنان تبعیت نمود:
صائناً لنفسه-صیانت نفس داشته باشد. (یعنی نفس را تحت اوامر الهی کنترل کند، نه این که خود مطیع هوای نفسش باشد.)
حافظاً لدینه-از دینش محافظت نماید. (که مستلزم شناخت کامل دین و حدود الهی از یک سو و اهتمام برای حفظ آن از سوی دیگر است.)
مخالفاً علی الهواه-مخالف هوای نفس باشد. (یعنی در خود و دیگران مراقب باشد که به جای اوامر الهی، خواهش های هوای نفس ملاک قرار نگیرد.)
مطیعاً لأمر مولاه-مطیع اوامر مولایش (الله، رسول و ائمه ع) باشد. (نه مطیع نفس یا قدرت ها و جاذبه های بیرونی.)
فللعوام أن یقلدوه-پس بر عوام (سایر مردمی که فقیه نیستند) است که از آنان تقلید نمایند.
پس، حکومت اسلامی باید طبق احکام اسلامی اداره شود و خبرگان احکام اسلامی نیز فقها هستند. پس حکومت باید به دست فقها اداره شود و چون همه ی فقها دارای شرایط لازم دیگر برای اداره ی حکومت و جهان اسلام نیستند، ممکن است از بین خود جمعی یا یک نفر را که واجد شرایط «علم، ایمان، تقوا، عدالت، شجاعت، بصیرت، توان اداره، محبوبیت و ...) می شناسند را انتخاب کنند که به او «ولی فقیه» گفته می شود.
حال آیا شخص «ولی فقیه» آزاد است که هر چه خواست دستور دهد و یا هر چه می خواهد انجام دهد؟ خیر. بلکه اگر کلامی از دستور خدا در اسلام سرپیچی نماید، قدمی در راه هوای نفس بردارد، در یک مورد منافع شخصی را ترجیح دهد، یک مورد دیکتاتوری کند و یا این که عادل باشد، اما بصیرت نشان ندهد، قدرت اداره نداشته باشد و ... به صورت خودکار از «ولایت» کنار گذاشته می شود. هم چنان که یک امام جماعت اگر عادل نباشد یا یک مرجع اگر شرایط مرجعیت را از دست دهد، به صورت خودکار کنار گذاشته می شود.
اما اگر سؤال شود که چه کسی می فهمد یا می تواند خطای ولی فقیه را تشخیص دهد و یا او را عزل نماید؟ پاسخ این است که نه تنها در سازمان اسلام و فقاهت (حتی اگر حکومتی در کار نباشد)، شخص نا آگاه و یا غیر عادل، از امامت (جماعت برای نماز گرفته تا امت) حذف می گردد، بلکه در حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران، به غیر از همه ی فقها و حوزه های علمیه و کارشناسان و ...، 80 فقیه واجد شرایط که هر یک حکم یک ارگان نظارتی را دارند، به صورت مستقیم در کار «ولی فقیه» نظارت دارند و اگر ضعف یا دیکتاتوری مشاهده کنند، به حکم و وظیفه ی دینی خود عمل می کنند. بدیهی است در چنین تشکیلاتی، اگر یک نفر متوجه نشود، بقیه متوجه می شوند و یا اگر یک نفر بر اثر مقهوریت در مقابل امیال شخصی و یا حتی اختلاف سلیقه، ملاک هایی به غیر از احکام الهی را مد نظر گیرد و با به اصطلاح لابی کاری ده نفر دیگر را هم طرفدار خود نماید، هنوز 70 فقیه و مجتهد عادل و واجد شرایط وجود دارند که با دقت همه چیز را زیر نظر می گیرند.
نه فقط در ایران، بلکه در هیچ کشور دیگری، برای هیچ شخص یا نهاد قدرتی (مانند: ریاست جمهوری، قوه مقننه، قوه قضائیه، استانداران، فرمانداران، فرماندهان ... و سایر مدیران و متصدیان امور کشور)، 80 واحد نظارتی و تصمیم گیر وجود ندارد.
دموکراسی و مردم سالاری دینی نیز در این امر به خوبی لحاظ شده است. چرا که «فقها»یی که خود را واجد شرایط می دانند و مراجع ذیربط فقاهت یا عدالت آنان را تأیید می کنند، در صورتی که آمادگی انجام این امر مهم را داشته باشند، خود را به مردم معرفی می کنند و مردم نیز مشهورترین آنان (در فقاهت و عدالت) را انتخاب می کنند و آنان «مجلس خبرگان رهبری» را تشکیل می دهند.
بدین ترتیب نه تنها «ولی فقیه» دیکتاتور نخواهد شد، بلکه جلوی دیکتاتوری «خود محوری» اشخاص را گرفته و خدا محوری را حاکم می نماید.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعیفرهنگیسیاسیمذهبیقرآنیمهدویت
برچسبها: حکومت اسلامی ، ولایت فقبه ، مجلس خبرگان رهبری ، نظام های دمو کراسی ،