عجب چیزهایی در نامه اعمال ماست!
تذکر در مقابل غفلت
در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنی به هوش بودن و دایم مراقب خود بدون. اگر آدم غافل، دهها گناه از او سر میزند و اصلاًَ حس نمیکند که گناه کرده است؛ آدم متقی، درست نقطه مقابل اوست. اندگ گناهی هم که میکند، فوراً متذکر میشود که گناه کرده است و به فکر جبران میافتد. «انّ الّذی اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». به مجرد اینکه شیطان از کنارش عبور میکند و باد شیطان به او میخورد، فوراً حس میکند که شیطانزده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذکّروا»: به یاد میافتد. «فاذا هم مبصرون»: چنین آدمی، چشمش باز است.
عزیزان من، برادران و خواهران! هر کسی هستید، ملتفت باشید. این خطاب، فقط به یک عده مردم خاص نیست که بگوییم مثلاً افراد کماطلاع، کمسواد و یا جوان و کم سن، به آن توجه کنند. نخیر، همه باید ملتفت باشند. علماء، دانشمندان، برجستگان، شخصیتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حداقل گاهی غفلت گریبان آنها را میگیرد؛ غافل میشوند. اصلاً گناه از آنها سر میزند و ملتفت نمیشوند که گناه انجام میدهند. چیز خیلی بزرگی است.
این گناهی که من و شما انجام میدهیم، ملتفت نمیشویم. چون ندانستیم که گناه کردیم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمیکنیم. بعد روز قیامت که میشود، چشم ما که باز شد، آن وقت میبینیم، عجب چیزهایی در نامه اعمال ماست. انسان تعجب میکند، کی من این کارها را انجام دادم؛ اصلاً یادش نیست. این، گناه غفلت و اشکال آن است. پس، یک مانع استغفار، عبارت از غفلت است. 1
غرور، یکی از موانع استغفار
مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکی که انسان انجام میدهد، مغرور میشود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که «الاغترار بالله». در این دعای چهل وششم صحیفه سجادیه که همین روزهای جمعه خوانده میشود، عبارتی وجود دارد که خیلی تکاندهنده است. میفرماید: «و الشّقاء الاشقاء لمن اغترّبک»: بالاترین شقاوتها، متعلق به آن کسی است که به تو مغرور شود. «ما اکثر تصرّفه فی عذابک و ما اطول تردّده فی عقابک و ما ابعد غایته من الفرج و ماأقنطه من سهولة المخرج». کسی که مغرور میشود- به تعبیر این روایت- دچار حالت «اغتراربالله» میگردد. غرور، اینطوری است. مغرور، خیلی دور از آبادی است، خیلی دستش کوتاه از رهایی و سلامتی است. چرا؟ به خاطر اینکه اندک کار کوچکی که انجام داد، دو رکعت نمازی که خواند، مثلاً خدمتی برای مردم انجام داد، پولی در فلان صندوق انداخت، یا کاری در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور میشود که ما دیگر پیش خدای متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته کردیم و ما احتیاج به چیزی نداریم! این را به زبان نمیآورد، اما در دل او اینطوری است.
... بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک- کار نیکی که ما خیال میکنیم کار نیک است؛ ولی ممکن است آن قدرها هم نیک نباشد، یا خیلی اهمیت نداشته باشد- موجب میشود که شما سراغ استغفار نروید. 2
نباید گناه را کوچک شمرد
مراقب باشید، اینکه خدای متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است که من گناهان را میآمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهای کم و کوچکی هستند. نه، گاهی گناهان، همه وجود حقیقی انسانی را ضایع میکنند، از بین میبرند و یک انسان در مرتبه عالی حیات انسانی را، به یک حیوان درنده کثیف پلید بیارزش تبدیل میکنند. گناه، اینطوری است. خیال نکنید که گناه، چیز کمی است. همین دروغگویی، همین غیبت کردن، همین بیاعتنایی به شرافت انسانها، همین ظلم کردن- ولو با یک کلمه- گناهان کم و کوچکی نیست.
لازم نیست که اگر انسان میخواهد احساس گناه بکند، حتماً بایستی سالهای متمادی غرق در گناه شده باشد. نخیر، یک گناه هم، یک گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمت کردهاند. علت اینکه خدای متعال میفرماید، میآمرزیم، این است که بازگشت به خدا، خیلی مهم است؛ نه اینکه گناه، کم و کوچک است. گناه، چیز بسیار خطرناکی است؛ منتها بازگشت و توجه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسی این را صادقانه و درست و حقیقی انجام بدهد، آن وقت آن بیماری صعبالعلاج، از بین میرود. 3
استغفار، برای همه است
ملاحظه میکنید که ائمه علهیمالسلام در این دعاها، چه سوزو گدازی دارند. بعضی خیال میکنند که امام سجادعلیهالسلام این سوزو گداز را کرده است، برای اینکه به دیگران یاد بدهد. بله، یاد دادن به دیگران که هست- هم در شکل و هم در مضمون کار- اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوزو گداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرب الیالله و رضوان الهی، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلق به خود اوست.
ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگی- لذتهای مباح، کارهای مباح- در نظر انسانی که در آن حدّ از علوّ درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش میخواست که در چارچوب ضرورتهای مادی و جسمانی قرار نمیداشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادی زندگی نمیکرد و در راه معرفت و در آن وادی بینهایت به سوی رضوان الهی و بهشت معرفت الهی- بیشتر پیش میرفت. وقتی چنین چیزی نشده است، پس استغفار میکند. بنابراین، استغفار برای همه است. 4
استغفار دل را نورانی میکند
از سه گونه گناه باید استغفار کرد؛ اینها به درد ما میخورد؛ من و شما در کارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد کرده است و میکند. سه جور گناه وجود دارد: یک جور گناهی است که فقط ظلم به نفس است- که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است- گناهی است که فرد مرتکب میشود و اثر مستقیمش هم به خود او برمیگردد؛ گناهان متعارف فردی معمولی.
نوع دیگر، گناهی است که فرد مرتکب میشود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگری میرسد. این گناه، سنگینتر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدی و تجاوز به دیگران است، دشواری کار آن بیشتر است و علاج آن هم سختتر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومی انسانها. این گناه بیشتر متعلق میشود به حکومتها؛ این گناه مدیران است؛ این گناه سیاستمداران است؛ این گناه شخصیتهای بینالمللی است؛ این گناه آنهایی است که یک کلمه حرفشان، یک امضایشان، یک عزلشان، یک نصبشان میتواند خانوادههایی و گاهی ملتی را تحت تأثیر قرار دهد.
... ما باید استغفار کنیم. استغفار ما فراتر از استغفار اشخاص خود ماست. بنده هم باید بروم برای شخص خودم استغفار کنم، شما هم باید استغفار کنید. در واقع نمیشود گفت ما گناهکاریم؛ غرق گناهیم. اینقدر کوتاهی، اینقدر تخلف و اینقدر تقصیر در اعمال شخصی ما وجود دارد؛ لذا باید استغفار کنیم. استغفار هم دل را نورانی و ذهن و روح را شفاف میکند.
... از اختلافات باید توبه و استغفار کنیم. اختلاف به ما ضربه میزند. اختلاف گاهی با برانگیختن احساسات قومی و مذهبی و محلی و سیاسی است؛ گاهی با به کشمکش رساندن اختلافات فکری است. اختلاف فکری ممکن است وجود داشته باشد، ایرادی هم ندارد؛ اما نباید به کشمکش برسد. 5
نظرات شما عزیزان:
تلخ کردن زندگی خود بـرای کـسـی کـه :
در دوری مـا شـیـریـن تـریـن لحظـات زنـدگی اش را سپری مـیکند