شرایط تحقق حکومتی ولایی چیست؟
«ولایت» عرفا همان «امارت و حاکمیت سیاسی» است که ترسیمکننده اصل حکومت - قطع نظر از نوع و مقبولیت آن- است، که میتواند والی عدل یا والی جور باشد. طبق این تفسیر عرفی از «ولایت»، ترکیب «حکومت ولایی» به نظر میرسد از نظر ادبی نادرست و از قبیل اضافه و نسبت یک چیز به خودش باشد.چون حکومت همان ولایت است و مثل آن است که گفته شود «ولایت ولایی».
حال سؤال این است که «حکومت ولایی» در چه صورتی منطقی و درست است و شرط تحقق آن به چه چیز محوری بستگی دارد؟
براى آشنایى با حکومت ولایى و پى بردن به مفهوم دقیق این واژه، ابتدا باید به مفهوم لغوى و عرفى ولایت توجه کنیم و آنگاه در پرتو این مفهوم، به کالبد شکافى ترکیب «حکومت ولایى» بپردازیم.
ولایت واژهاى عربى به معناى به هم پیوستگى و نوعى اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلى که هیچگونه روزنه و شکافى، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد. (ر.ک راغب اصفهانى، المفردات فى غرایب القرآن /533) لغویان براى ولایت، در زبان عربى و فارسى، معانى متعددى را ذکر مىکنند که از آن میان، مىتوان به امارت، تدبیر، محبت، سلطان و خطه و موطن هر کس اشاره کرد. از آنجا که ریشه اصلى، با همان معنا و وضع لغوى، به نوعى در تمامى این معانى ملحوظ است، نمىتوان معانى برشمرده را از سنخ مشترک لفظى دانست. (لسانالعرب/15/400 402؛ مجمعالبحرین/1/455 - 458) با این وجود، با بررسى موارد کاربرد واژه ولایت، در متون عربى و محاوره عرفى، به این نتیجه مىرسیم که گستردهترین کاربرد این واژه، امارت و حاکمیت سیاسى است؛ بهگونهاى که هرگاه ولایت، بدون قید به کار رود و عارى از قرینه باشد، انصراف آن به ولایت سیاسى و امارت خواهد بود. منظور از ولایت سیاسى و امارت، همان مدیریت و اداره جامعه و تنظیم امور کلان اجتماعى است، که در زبان فارسى مىتوان آن را سرپرستى نامید.
ولایت، در کاربرد عرفى، نظیر امامت است. امامت مطلق و بدون مضافالیه، همان رهبرى و حاکمیت سیاسى است و امامت مضاف و مقید حتماً نیازمند ذکر مضافالیه است؛ مانند امامت جمعه، ولایت نیز چنین است.
مورخان بزرگى چون طبرى و ابناثیر، براى نقل حوادث تاریخى و ذکر دوره حکومتهاى گوناگون در تاریخ، واژه ولایت را به کار مىبرند. ابنقتیبه، در کتاب الإمامة والسیاسة، از زمامدارى حاکمان سیاسى، به ولایت تعبیر مىکند؛ مثل ولایةالولید، ولایةالحجاج، ولایة هشامبن عبدالملک؛ بدون آنکه قرینهاى بهکار برده باشد. (ابناثیر، الکامل فىالتاریخ/6/355 و ج3/89 و 184 و 242 و 340) بنابراین، ولایت، عرفاً همان امارت و حاکمیت سیاسى است که ترسیمکننده اصل حکومت، قطع نظر از نوع آن و شیوه استقرار مشروعیت آن مىباشد. ولایت و امارت، ممکن است ولایت حق و امارت والى عادل، یا ولایت باطل و امارت والى جور باشد. واژه ولایت، هر دو نوع حکومت را شامل مىشود.
اگر مردى شبها را زنده نگهدارد و تمام عمر خود را با روزه سپرى کند و تمام دارایى خود را صدقه دهد و همه ساله در مراسم حج شرکت جوید، در حالىکه، ولایت ولى خدا را نشناسد، تمام اعمالش بیهوده و بدون ثمر است. این ولایت، بر نماز، زکات، حج و روزه برترى دارد و راز و رمز رسیدن به آنهاست
در روایتى از امام صادق علیهالسلام ضمن تقسیم ولایت، به ولایت والیان عدل و ولایت والیان جور و حلال شمردن اول و حرام دانستن دومى، منقول است: فوجه الحلال منالولایة ولایة والى العادل و ولایة ولاته؛ ولایت والى عادل و والیان منصوب از طرف وى، ترسیمکننده چهره ولایت حلال و مشروع است.
و اما وجه الحرام منالولایة فولایة الوالىالجائر و ولایة ولاته، فالعمل لهم و الکسب لهم بجهة الولایة معهم حرام؛ ولایت حاکم ستمگر و ولایت منصوبان از سوى او، چهره حرام ولایت است که هر گونه رابطه و پیمان با ایشان حرام و نامشروع است. (شیخ مرتضى انصارى، کتاب المکاسب/ج14/ص6 و 7)
طبق این تفسیر عرفى از ولایت، ترکیب «حکومت ولایى»، از نظر ادبى، نادرست و از قبیل اضافه و نسبت دادن یک چیز به خود آن چیز است؛ چون حکومت همان ولایت است و مثل آن است که گفته شود «ولایت ولایى». ولایت و حکومت و اعمال حاکمیت سیاسى، یک حقیقتاند و از این جهت، قابل ارزشگذارى و مقبول یا مطرود شدن کلى نیستند، بلکه دولتها و متصدیان امر ولایت، در دو گروه مشروع و نامشروع، عدل و جور، الهى و طاغوتى، قابل طبقهبندى و ارزشگذارى هستند.
صرفنظر از کاربرد مطلق عرفى ولایت که در بالا شرح آن گذشت، ولایت در فرهنگ قرآن و معارف اهلبیت علیهمالسلام مفهومى خاص و ویژه نیز دارد که از ارزش والا و بىنظیرى برخوردار و با قداست و احترام توأم است و بر اساس این تفسیر، تعبیر حکومت ولایى، تعبیرى صحیح و قابل قبول خواهد بود. طبق روایات اهلبیت علیهمالسلام ولایت، در مفهوم ویژه خود، شرط قبولى اعمال و کلید و رمز هر خوبى شناخته مىشود. در روایت است:
اگر مردى شبها را زنده نگهدارد و تمام عمر خود را با روزه سپرى کند و تمام دارایى خود را صدقه دهد و همه ساله در مراسم حج شرکت جوید، در حالىکه، ولایت ولى خدا را نشناسد، تمام اعمالش بیهوده و بدون ثمر است. این ولایت، بر نماز، زکات، حج و روزه برترى دارد و راز و رمز رسیدن به آنهاست. (کافى/2/باب دعائمالاسلام /ح5/1819)
- ویژگىهاى جامعه ولایى
واژه ولایت، در اصطلاح خاص قرآنى و روایى، نشان مىدهد که جامعه ولایى داراى ویژگىها و خصلتهاى متعدد بىنظیرى است که عمدتاً مىتوان آنها را در سه وجهه و قالب مشخص، معرفى و ارائه نمود:
- وجهه نخست جامعه ولایى، به هم پیوستگى و اتحاد و یکپارچگى گروهى موحد و مؤمن است که در مسیر اندیشه و هدف واحد گام برمىدارند؛ ایمانى مبتنى بر اندیشه صحیح و اعتقاد قلبى و آگاهى کافى دارند؛ باهم مهرباناند و به یکدیگر عشق میورزند: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض». (توبه/71)
جوشش مستحکم و جدایىناپذیر مؤمنان با یکدیگر که بر اساس عشق به خداوند و ایمان شکل مىگیرد و براى منافع حزبى یا جناحى و دنیوى و رسیدن به متاع مادى و طعمه چرب و زر و زور نیست نخستین مؤلفه تشکیل جبهه اهل ولایت و جامعه ولایى است.
- دومین وجهه جامعه ولایى، پرهیز از وابستگى به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذرهاى تحت فرمان آنان و تأثر از افکار، اندیشهها و نظریههاى جبهه مقابل قرار نمىگیرند. البته، منظور، قطع روابط سیاسى یا اقتصادى نیست؛ بلکه، پیوند جوهرى و وابستگى به دشمن است که به شدت طرد مىشود: «یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولّهم منکم فإنّه منهم؛ اى مؤمنان، یهودیان و مسیحیان را از اولیا و افراد جبهه خودى قرار ندهید، آنان اولیاى یکدیگرند. هر کس از شما با آنان پیوند برقرار کند، از آنان به شمار مىآید.» (مائده/51)
ولایت، در کاربرد عرفى، نظیر امامت است. امامت مطلق و بدون مضافالیه، همان رهبرى و حاکمیت سیاسى است و امامت مضاف و مقید حتماً نیازمند ذکر مضافالیه است؛ مانند امامت جمعه، ولایت نیز چنین است
- وجهه سوم که رکن رکین و رأس هرم تحقق جامعه ولایى است، رهبری نافذ است. براى پیوند قلبهاى مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضرورى است؛ یعنى رهبرى نافذ و متمرکزى که آحاد مردم، با ارتقاى آگاهى و بینش خود و با اعتقاد و ایمان قلبى خویش، از روى طوع و رغبت و با شوق و اشتیاق، با او ارتباط عقلانى و عاطفى مستحکم برقرار کنند؛ محورى که، همانند قطب یک آسیاب، همه جناحها را به دور خود جمع کند؛ از تعارضها جلوگیرى نماید و همه نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. مقام چنین رهبرى، همان مقام امامت و ولایت امت است.
تحقق جامعه ولایى، بدون مشخص شدن ولى، غیرممکن است. به عنوان مثال، مسلمانان صدر اسلام، در شهر مدینه، داراى جامعه ولایى بودند؛ چراکه با گرد آمدن دور شمع وجود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تشکیل حکومت ولایى داده، یک امت را پدید آوردند؛ ولى پس از رحلت ایشان، جامعه از ولى الله روى برتافت و غیر ولایى گردید، و پس از بیستوپنج سال که دوباره به ولىالله روى آورد، جامعه ولایى تشکیل شد.
با این تفسیر از ولایت، حکومت ولایى، ترکیبى غیرمنطقى و ناصواب نیست. حکومت ولایى، در جامعهاى ولایى قابل تحقق است. حکومت ولایى، حکومتى است که مردم، با ایمان، آگاهى، بصیرت و اعتقاد قلبى، امام و رهبر خود را بر مىگزینند و عاشقانه به سوى او مىشتابند. امام و پیشوایى که در بصیرت و تدبیر، علم و آگاهى، عدالت و شجاعت و تقوا و دورى از رذایل اخلاقى، شرایط امامت و ولایت را بهطور کافى و کامل داراست؛ رهبرى که همچون قلبى تپنده، تمام نیروهاى جامعه را به پیکرى واحد و متصل و همسو تبدیل مىکند و آنگاه جامعه با حرکت هماهنگ به سوى کسب کمالات و ارتقا در تمامى ابعاد، به راه خود ادامه مىدهد.
جامعه بدون ولایت، جامعهاى مرده و ظلمانى است. چنانکه در روایت است: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةالجاهلیة؛ جامعهاى که امام خود را نشناسد در جاهلیت به سر مىبرد.»
جامعه داراى ولایت، جامعهاى است که تمام استعدادها در آن امکان رشد دارد و انسانها را به تکامل مىرساند. در جامعه ولایى، ولى و حاکم، جامعه را در راه خدا قرار مىدهد، و آحاد آن را اهل ذکر و یاد خدا مىکند، عدالت اجتماعى برقرار و حقوق و شرف انسانها محترم شمرده مىشود، نیکىها اشاعه مىیابد و از پلیدىها جلوگیرى مىشود. در چنین جامعهاى ولى امر، مجرى قانون خداست و از خود هیچ اراده و اختیارى جز اجراى دستورات شریعت و رعایت مصالح امت اسلامى نخواهد داشت: «الذین إن مکّناهم فى الأرض أقاموا الصلوة و ءاتوا الزکوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر». (حج/41)
همانان که وقتى در زمین تمکن و نیرویى بیابند، به اقامه نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهى از منکر مىپردازند.
حکومت ولایى، قلعه استوارى است که مىتواند چاره دردهاى بشر باشد. نمونهاى از تحقق حکومت ولایى، حکومت علوى است: «ولایة علىبن ابىطالب حصنى، فمن دخل حصنى أمن من عذابى.»
ده سال حکومت ولایى نبى اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه و پنج سال حکومت ولایى مولاى متقیان على علیهالسلام در کوفه، پایهگذار تمدن اسلامى در قرنهاى بعدى شد. هنوز، نهتنها جهان اسلام، بلکه جهان بشرى، از برکات دو دولت نبوى و علوى متنعم است. در آینده هم، تنها، حکومت ولایى حضرت مهدى عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که منجى بشر خواهد شد. (براى آشنایى بیشتر با جامعه ولایى و ولایت در مفهوم خاص قرآنى و روایى ر.ک: سیدعلى خامنهاى، ولایت)
منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه
افق حوزه/ شماره 511
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیقرآنیتاریخیمهدویت